کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

دلنوشته ای از رزمنده عملیات خیبر

"دو رکعت نماز عشق"

8 اسفند 1400 ساعت 12:17


هو الشاهد
 
یادش بخیر!  ٣٨ سال پیش در چنین روزی چه خونهایی برای اسلام و ایران عزیز به زمین ریخت!!
خاطره اي از امشب ٦٢/١٢/٨

شب عاشوراي طلائيه (منطقه عملياتي خيبر)
 
دل نوشته یک جا مانده از قافله عشق

"دو رکعت نماز عشق"
 
خیز شتربان که دمید آفتاب                                                                               وقت رحیل است نه هنگام خواب
تا نگری از همه وامانده ای                                                                                قافله رفته است و تو جامانده ای

و من نیز با دمیدن آفتابی دیگر این توفیق را یافتم که خود را در میان قافله عشاق خمینی(ره) جا کنم.
این کاروان بسوی کاروان حسینی در حرکت بود و رزمگاه آن سرتاسر مرزهای میهن اسلامی مان،
امیری و سالاری این قافله کسی جز خمینی بت شکن نبود.
باید خود را برای نبردی دیگر آماده میکردیم. تصمیم فرماندهی این بود که برای کاهش فشار دشمن بر روی جزیزه مجنون، در عملیات خیبر، حمله ای در منطقه طلاییه انجام گیرد تا شاید بشود دشمن را دور زد.
زمان عملیات به تمامی بچه های عمل کننده ابلاغ شد.
من نیز در یکی از گروهان های گردان حمزه سیدالشهدا لشگر 17 محمد رسول الله(ص) بودم.
در غروب روز 8 اسفند سال 62 با تجهیزات کامل آماده شدیم. قبل از سوار شدن بر مرکب های عشق، که چیزی جز کامیون های بزرگ نبود.
فرمانده دلاور گردان، حسن زمانی ـ که خود در همین عملیات شهید شد ـ در یک سخنرانی حماسه آفرین، از اهمیت این عملیات و دشواری های آن همچون عمق استحکامات دشمن سخنرانی نمود.
گفت : ما باید قلب امام را شاد کنیم و حسینی گونه مبارزه کنیم.
از ظهر عاشورا سخن گفت و از مظلومیت شیعیان امیر المومنین(ع) پس از آن سوار بر ماشین به سوی جاده خرمشهر حرکت کردیم.
شب را در دل خاکریز خودی مشغول دعا و مناجات و در کنار آن شوخی با بچه های گردان شدیم.
سکوت عجیبی بر منطقه حکمفرما شده بود.
در ساعت 3 بامداد بیدار باش داده شد.نیروها به خط شدند و با توسل به ائمه اطهار منتظر فرمان عملیات گردیدند.
ابتدا بچه های واحد تخریب اطلاعات عملیات  از نقطه رهایی خارج شده و وارد معبر شدند.
سمت خاکریز دشمن شروع به حرکت نمودند و با انداختن طناب سفیدی محل هایی که از مین پاکسازی می کردند علامت گذاری می نمودند.
ساعت 3/30 با اعلام رمز عملیات و با قرآنی که سرداران شهید همت و دستواره بر بالای سرمان گرفته بودند راهی شدیم.
هنوز گرمی دست شهید همت که بر پشتمان میزد و با یا علی راهیمان  می نمود را بر پشتم حس میکنم.
قدم به قدم در میدان مین ، بر روی طناب معبر که از مین پاکسازی شده بود حرکت می نمودم.
تا طلوع آفتاب وقت زیادی نداشتیم باید سریعاَ به خاکریز دشمن می رسیدیم.
ناگهان هواپیماهای دشمن تمام منطقه را با ریختن منور مثل روز روشن کردند.
در یک لحظه دشمن ما را از هر سو به گلوله بست.
دوشکا از سه زاویه تیر تراش روی سطح زمین وبصورت مستقیم شلیک نمودند.
ظاهراً آماده آماده براي پديرائي از ما بودند.
آتشبارهای توپ خانه  تانک تمام منطقه را زیر آتش خود قرار داده بود.
زمین زیر پایمان میلرزید.
تعداد زیادی از همرزمانمان شهید و مجروح شده بودند.


گروهان یکم گردان به خاکریز دشمن یورش آوردند. نبردی سهمگین و تن به تن در گرفت. بايد بر روي كانال دشمن پل انداخته مي شد كه ظاهراً تعدادش كافي نبود.
نبردي نابرابر و عاشورائي شكل گرفته بود.
پيغام عقب نشيني از فرمانده شهيد حسن زماني صادر شد.
مجروحين روي زمين مانده بودند.
فاصله دو خاكريز حدود ١٥٠٠ متر بود.
در یک لحظه با انفجار شدید احساس کردم که به میدان مین پرتاب شده ام، کم کم هوا روشن می شد و من خوف قضا شدن نمازم را داشتم.
با وضعیتی مجروح به سختی خود را به سمت خط خودی کشیدم.
و با سر و روی خونین و غبارآلود تیمم کردم و در حال حرکت مشغول خواندن نماز صبح شدم.
با سرو روي خونين الله اكبر گويان در حال حركت قامت بستم.
حمد و سوره و جعلنا و آيت الكرسي را در منگي و گيجي با هم قاطي ميخواندم.
پس از رسیدن به خاکریز خودی از بالای خاکریز به پایین پرتاب شدم و توسط رزمندگان اسلام درون آمبولانس قرار گرفتم و همانجا از هوش رفتم.
وقتی چشم باز کردم خود را بر روی تخت بیمارستان صحرایی یافتم و دکتر و پرستاری را می دیدم که بالای سرم خدا قوت می گفتند. پس از مداوای اولیه به اهواز منتقل شدم.
در بین راه نیم نگاهی به تابلوهای کنار جاده داشتم که نوشته بود :لبخند بزن رزمنده، خسته نباشی برادر و ...
خدا میداند که هر وقت یاد آن روزها می افتم اشک از چشمانم سرازیر می شود و به حال و هوای آن روزها غبطه می خورم.         
اگر نمازی از این بنده عاصی مورد قبول قرار گیرد، به یقین آن دو رکعت نماز عشق در میان آن آتش و خون صبحگاهی میدان نبرد است.
 
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
 
حنیف
 نثار روح شهدا فاتحه مع الصلوات
 ١٤٠٠/١٢/٨
 


کد مطلب: 458

آدرس مطلب: https://www.naziabadiha.com/news/458/دو-رکعت-نماز-عشق

نازی آبادی ها
  https://www.naziabadiha.com