کسانی که نقشۀ شهرسازی نازیآباد و نارمک را تهیه کردند مهندسین برجستهای بودند؛ که انصافاً نقشه بسیار خوبی تهیه شده بود.
بخش سوم
جناب آقای مهندس! قبل از اینکه نازیآباد ساخته شود آیا شما آنجا را دیده بودید؟
بله؛ از آنجا عبور میکردم. آن زمان یک باغ بزرگی داشت که به آن جنگل میگفتیم. کسانی که نقشۀ شهرسازی نازیآباد و نارمک را تهیه کردند. مهندسین برجستهای بودند؛ مانند مرحوم «مهندس ناصر بدیعی» که ایشان رئیس دفتر فنی بانک ساختمانی بود و مرحوم «مهندس اژدری» که در بانک رهنی آن زمان مشغول به کار بود؛ به همراه تعدادی دیگر از مهندسان نقشه شهرسازی نازیآباد را تهیه کردند که انصافاً نقشه بسیار خوبی تهیه شده بود. در آن نقشه خیابانها و میدانکهای نفسکش بسیار خوبی جهت جلوگیری از ترافیک در نظر گرفته شده است. شهرسازی آنجا بسیار زیبا ساخته شده است و قرار بود که در آن میدانها هیچگونه ملک تجاری و مغازه وجود نداشته باشد. قرار شد کارهای زیربنایی آنجا شامل بازارهای متمرکز، مدارس و… توسط بانک ساختمانی ساخته شود و زمینهای مسکونی هم در بین مردم تقسیم شود و آنها خودشان اقدام به ساخت مسکن کنند. به عنوان نمونه هم تعدادی خانه، شاید حدود چهارصد دستگاه، در نارمک و تعدادی هم در نازیآباد توسط بانک ساختمانی ساخته شود. ضمن اینکه از نظر فنّی و بهداشتی مناسب و قیمت آن هم گران نباشد.
این کارها در حال انجام بود که جریان کودتای 28 امرداد پیش آمد و حکومت مرحوم «مصدق» ساقط شد. تا آن زمان بیشتر نقشه شهرسازی و تقسیم اراضی بین مردم صورت گرفته بود. اینکه آیا آن موقع خیابانبندی هم شده بود یا خیر نمیدانم؛ اما به احتمال قوی خیابانبندی نشده بود. بعد از جریان کودتای 28 مرداد که «فضلالله زاهدی» نخستوزیر شد، آقای «مهندس محمد الهی» باجناق «سپهبد زاهدی»، به عنوان مدیرعامل و رئیس بانک ساختمانی منصوب شد؛ اما مع الوصف در هیئت مدیره، مسائل سیاسی چندان دخالتی نداشت. به عنوان مثال، آقای «فضل الله معظمی» که با خانواده معظمیها نسبت داشت و برادر «دکتر معظمی» رئیس مجلس شورای ملی در دوران نخستوزیری مرحوم «مصدق» بود، عضو هیئت مدیره بود. همچنین «مهندس مشایخی» نیز عضو هیئت مدیره بود. آقای «الهی» با اینکه انتساب با سپهبد زاهدی داشت، اما مردی سلیم النفس و مستقل بود که یک مورد آن را در جای خودش شرح خواهم داد. اولاً از خصوصیات مرحوم الهی این بود که بدون اینکه ببیند چه کسی مصدقی است و چه کسی تودهای است؛ هر کسی را که مناسب برای کارهای فنّی بانک میدید استخدام میکرد. همین امر هم باعث شد که شاه بعدها اعتراض کند. آن جریان را هم در جای خودش توضیح خواهم داد.
تشکیلات بانک ساختمانی یک هیئت مدیره داشت؛ با تعدادی دفتر که زیرمجموعۀ آن محسوب میشد. یک دفتر اراضی داشت که وظیفۀ آن شناسایی اراضی موات بود. اگر کسی زمینش را به ثبت نرسانده بود، آن را به مرحله ثبت میرساند؛ که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با همت «مهندس کتیرایی» این فعالیت ادامه پیدا کرد که متأسفانه در حال حاضر وضع مطلوبی ندارد.
به هر حال وظیفۀ آن دفتر، شناسایی اراضی برای بانک بود؛ زیرا طبق قانونی که از اختیارات «دکتر مصدق» بود اراضی موات به دولت و در اختیار بانک ساختمانی قرار داشت. این فعالیت با تعداد محدودی کارمند زیرنظر رئیس دفتر اراضی صورت گرفت. دفتر دیگر، دفتر تقسیم اراضی بود که وظیفۀ واگذاری اراضی تقسیم وتفکیک شده بین افراد فاقد زمین و مسکن را به عهده داشت. قیمت آن هم همان طور که عرض کردم 30 ریال در نازیآباد و 40 ریال در نارمک و 70 ریال در منطقۀ یوسف آباد بود. یک دفتر هم، دفتر فنی نام داشت که مهندسان را جمع میکرد تا نقشهها را برای ساخت مسکن تهیه کنند. یک دفتر هم به نام دفتر حقوقی بود. دفتر دیگر، دفتر نظارت بود که وظیفۀ آن کنترل و نظارت فنی بود.
جالب این است که وقتی میگویم مرحوم «محمد الهی» بدون توجه به خط سیاسی افراد، آنها را به کار میگرفت به عنوان مثال آقای «نصرتالله خازنی» رئیس دفتر مرحوم «دکتر مصدق» بود. وی حقوقدان بسیار خوبی بود که کارهای حقوقی مرحوم «مصدق» را نیز انجام میداد و آقای «الهی» ایشان را به عنوان رئیس اداره حقوقی بانک ساختمانی منصوب کرده بود. فکرش این بود که باید از وجود همۀ افرادی که به نوعی تخصص دارند و میتوانند مفید باشند استفاده نمود.
پس از کودتای 28 امرداد 32، دولت قصد داشت تعداد زیادی مدرسه بسازد که مسئولت ساخت تمام آنها را بانک ساختمانی بر عهده گرفت. بنابراین تعداد زیادی مهندس جهت نظارت بر کار پیمانکاران ساختمانی نیاز داشت؛ بانک ساختمانی توانست با موفقیت این مدارس را بسازد. تعداد زیادی از این مهندسان تودهای و تعدادی هم مصدقی بودند. با آنکه ستاد کوچکی وجود داشت، کارهای بزرگی انجام گرفت که این میتواند الگو و نمونهای برای امروز باشد. اینکه چرا امروز دولت اینقدر بزرگ شده است. هرچه حوزههای تحتپوشش دولت کوچکتر باشد بهتر است.
به هر حال همانطور که عرض کردم برای نمونه قرار شد حدود پانصد دستگاه خانه ساخته شود که مسئولیت ساخت آن را به تعدادی از مقاطعهکاران سپردند. زمینها چند تیپ داشت. از سی متر تا هفتاد یا هشتاد متر بود. هر شخص برای ساخت و تکمیل خانهاش باید مبلغی بین پنجاه هزار تا هفتاد هزار ریال میپرداخت.
من خودم در سال 1333 به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمدم. مرحوم «بازرگان» مسئول سازمان آب و لولهکشی تهران شد. آن زمان آبهای بسیار آلوده و کثیف از نهرها و جویها عبور میکرد و مردم برای استفاده، آب را در آبانبار منزلشان ذخیره میکردند. به دلیل آلودگی آب، اکثر مردم صورتشان سالک داشت. وجه تسمیه «سالک» نیز گویای همین مسئله است. یعنی سالک در اثر همان آب از سال مانده ایجاد میشد. به هر حال مرحوم «بازرگان» لولهکشی تهران را بر عهده گرفت. ایشان خوشبختانه در کارش موفق شد و بلافاصله سازمان آب را تشکیل داد. مرحوم «بازرگان» ضمن اجرای کار توانست لوله کشی قسمتهایی از شهر را نیز به بهرهبرداری برساند. الآن مشکل این است که یک پروژۀ بزرگ را میلیاردها تومان هزینه میکنند به خاطر یک کار کوچک پروژه مدتها معطل میماند. به هر حال هر پروژهای مرحله به مرحله به بهرهبرداری برسد خیلی بهتر خواهد بود.
بعد از «مهندس بازرگان»، مرحوم «مهندس سلطان بیات» مدیرعامل شرکت آب شد. به هر حال بنده در سال 1333 پس از یک سال، به بانک ساختمانی آمدم. اولین کارم هم در منطقه نارمک شروع شد. همانطور که گفتم، در زمان «مهندس الهی» از هر نحلهای در بانک ساختمانی فعالیت داشتند این مسئله به گوش شاه میرسد. در آن زمان ، آقای الهی با شاه هم ملاقات میکرد. یک روز شاه به او میگوید تو هر کسی را که مخالف من است به آنجا بردهای! مرحوم «الهی» هم در پاسخ میگویم: بله بردم اما اگر اینها بیکار باشند شلوغ میکنند. اینجا هم خوب کار میکنند. به عنوان مثال مهندس «افروزیان» که از سران حزب توده به شمار میرفت، رئیس کل برق بانک ساختمانی بود. پروژه نازیآباد هم به عهدۀ من بود که مصدقی بودم و در حکومت «زاهدی» فعالیت میکردیم. این یک همزیستی مسالمت آمیز بسیار جالبی بود. این باید درسی باشد برای امروز ما. به هر حال، مدتی بنده در نارمک نظارت کارهای ساختمانی میکردم که خانهها آماده شد. بانک ساختمانی یک دفتر به نام دفتر قراردادها هم داشت که کارهای مقاطعه را معین میکرد. در آنجا شخصیتی مانند «حسین جودت» از دوستان «سیدحسن تقیزاده» حضور داشت که یک تنه آنجا را اداره میکرد. به هر حال تغییراتی در بانک ساختمانی صورت گرفت از جمله اینکه دفتر نظارت را جمع کردند و گفتند دیگر لازم نیست. یک دفتر به نام دفتر نارمک درست کردند و «مهندس نیرومند» مسئول آن شد. یک دفتر به نام دفتر نازیآباد درست شد که «مهندس اسلامیه» مسئول آن بود. بعد مرا به جای آقای «اسلامیه» انتخاب کردند و من به عنوان مسئول دفتر نازیآباد مشغول شدم. این ماجرا مربوط به سال 34 یا 35 میشود.
در قانونی که مرحوم «مصدق» تدوین کرده بود، کلیه خدمات شهرسازی را بانک ساختمانی انجام میداد و تا زمانی که شهرداری تأسیس نشده است، بانک ساختمانی مسئولیت شهرداری آنجا را عهدهدار بود و از کلیه قوانین و مقرراتی که شهرداران برخوردارند، بانک ساختمانی به عنوان قائممقام شناخته میشد. بنابراین بنده ضمن اینکه باید کارهای ساختمانی و زیربنایی آنجا را انجام میدادم، قائممقام شهرداری هم بودم. دفتر ما در ابتدای خیابان پارس (شهید اکبر مشهدی) منزل مرحوم «اخباری» بود. یکی از مشکلات ما در آنجا این بود که طبقات مختلفی که میآمدند آنجا نه به علت ارزانتر بودنش، اصلاً تیپی که آنجا میآمد با تیپی که در نارمک بود فرق داشت. تیپ افراد نارمک بیشتر اداری بودند و چندان همگن نبودند؛ اما تیپ نازیآبادی ها بیشتر داشمشتیها بودند.
حدود مرزی نازیآباد هم به این شرح بود که شمال آن جوادیه و کشتارگاه و راهآهن قرار داشت، شرق آن اراضی علی آباد «مجدالدوله» که آنجا ارثیه «شاپور غلامرضا» بود. جنوب آن نهر خون قرار داشت که آب آمیخته به خون ذبح گاوها و گوسفندها، از کشتارگاه میآمد و بوی تعفن شدید آن بسیار آزاردهنده بود که مرز یاخچیآباد هم محسوب میشد. بیمارستان مرحوم «مفرح» هم آنجا بود.
به هر حال، آن زمان که ما جوان بودیم، فکر میکردیم با مسئولیتی که در آنجا داریم قدرت امپراتور را داریم و هر کاری که دلمان میخواهد میتوانیم انجام دهیم. به عنوان مثال، به ما خبر میدادند آن طرف نهرخون ، شیرهکشی میکنند. ما هم خودسر بدون هیچ مجوزی سرزده میرفتیم با آنها برخورد میکردیم. در آنجا یک مدرسه در خیابان نیاکان ساختیم[1]. ساختمان اداره برق را ساختیم. یک مشکل دیگری که با مردم آنجا پیدا کردیم، ساخت مغازه بود. در برنامۀ شهرسازی ساخت مغازه در محلات پیشبینی نشده بود. همین که به خودمان آمدیم دیدیم مردم دارند مغازه میسازند. از طرفی هم تحت فشار دفتر فنّی قرار گرفته بودیم. ما هم گفتیم هر کس مغازه میسازد متری بیست تومان باید پرداخت کند تا کمکی هم به شهرداری باشد.
یکی از کارهای مهمی که قبل از ما شروع شده بود، کاشت تعداد زیادی درخت چنار در آن منطقه بود که هنوز هم این درختها پابرجاست.
در همان محلۀ نازیآباد، اراضی وسیعی وجود داشت که متعلق به بانک رهنی بود. کورههای آجرپزی بانک رهنی در آنجا قرار داشت که عملاً آن کورهها متروکه شده بود. قرار شد ما در آنجا تعدادی آپارتمان چهارطبقه بسازیم که این کار را هم کردیم و هنوز هم این آپارتمانها باقی است[2].