در تاریخ سههزار ساله ایرانیان، حیات سیاسی، اجتماعی و اخلاقی بر دو رکن فره ایزدی و نیکخواهی برای خود و دیگران استوار بوده است.
فره ایزدی در روی زمین و در قالب انسانی، خود را به شکل شاهنشاه نشان داده که رکن سیاسی حیات ایرانیان بوده است. به این ترتیب، اگر پادشاه خوب بود، به منزله سایه خدا بر زمین محسوب میشد.
نیکخواهی برای خود و دیگران در قالب سه عنوان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک خودنمایی کرده بود.
در هزاره دوم، رکن سومی به نام اسلام به دو رکن قبلی اضافه شد و مثلث زیستی ایرانیان را تشکیل داد. اینکه اسلام چگونه وارد ایران شد و از ارکان زیستی ایرانیان قرار گرفت محل توجه و اهمیت است. البته بعد از جریان مشروطه و انقلاب اسلامی، رکن چهارمی نیز اضافه شد که مربع زیستی ما را تشکیل داد که در حال حاضر مورد توجه این مکتوب نیست.
در پی شکلگیری رکن سوم، نگاه ایرانیان به اسلام به دو بخش نگاه مثبت و منفی نسبت به دین تقسیم شد.
مکانیسم توسعه اسلام در نگاه پیامبر و مکانیسم ورود اعراب بعد از رحلت ایشان به ایران کاملا باهم متفاوت است. رویه پیامبر این بود که برای پادشاهان جهان نامه دعوت به اسلام مینوشت.
در این میان، جماعتی از شمال، غرب، شرق و مرکز جهان برای دیدار با پیامبر عازم شدند.
یک نفر از شمال جهان، از امپراطوری روم آمد که نامش سهیل رومی شد.
یک نفر از امپراطوری حبشه حرکت کرد و نامش بلال حبشی شد.
یک نفر از ایران که نامش سلمان فارسی شده و دیگری از شبه جزیره بود و نامش عمار یاسر شد.
اینها که برای دیدن منطق پیامبر آمده بودند، محکوم این منطق شده و آن را میپذیرند.
این مکانیسم توسعه تفکر دینی رسول خداست.
بعد از رحلت پیامبر برای سیطره بر ایرانیان، به آنان حمله شد.
ایرانیان نسبت به این نحوه ورود اعراب و لشکریان دینی تا زمان امام رضا (ع) اعتراض دارند و نگاه آنان منفی میشود.
امام رضا (ع) این نگاه را دیده و در پی دعوت حاکمیت وقت بسمت ایران حرکت میکند. جا دارد که بپرسیم اگر ایشان دعوت نمیشد هم حرکت میکرد؟ پاسخ این است که امام در پی فرصتی به این منظور بود و مأمون این فرصت را ایجاد کرد.
با ورود امام رضا (ع) به ایران شاهد سه عنوان برای ایشان هستیم:
۱- ضامن آهو: داستان آهو درباره ائمه دیگر هم مطرح شده اما اینکه واقعا درباره حضرت رضا نیز اتفاق افتاده یا نه؛ منابع دینی به طور مطلق این اتفاق را تایید نکردهاند. درباره داستان آهو هم نقلهای مختلفی وجود دارد و آن را به اشکال مختلفی تعریف کردهاند.
۲- عالم آل محمد: در حالیکه ما این تعبیر را چندان نشنیدهایم.
در زمان ورود امام رضا (ع)، ادیان مختلفی در ایران وجود داشت. حضرت با سران این ادیان، نشستهای متعددی داشت و همه آنان اقرار بر این داشتند که کلام امام، مفید بود و بسیاری از ایشان، به اسلام ایمان آوردند و میگفتند اگر صدرنشین این دیانت، این منطق رضوی است؛ ما آن را میپذیریم.
به این ترتیب اسلام در ایران، قبل و پس از ورود امام رضا (ع) متفاوت میشود و ۸۰ درصد ایرانیان پیرو امیرالمومنین ع میشوند. این پذیرش، پیرو منطقی است که امام با خود آورد.
امام رضا (ع) با سران ادیان مناظره کرد به این عنوان که درست است که فتح ایران با خون و شمشیر بوده اما توسعه آن با خون و شمشیر نیست. توسعه اسلام، با منطقی است که خود امام آورده و میگوید "انا من شروطها" یعنی بیایید از کانال من عبور کنید. اگر چنین کنید، طبیعی است که نگاه شما یک نگاه تلطیف شده به دین میشود.
از همین نگاه است که نهضت ترجمه در ایران رونق میگیرد و عالمان ادیان در صدد مطالعه سایر ادیان بر میآیند
۳- رضا: امام رضا (ع) به ایران رهسپار شد تا نگاه نیمه خصومتی ایرانیان به دین را اصلاح کند و برای این اصلاح حاضر میشود قائممقام مأمون بشود. آمده تا با استکبار کنار بیاید تا نگاه مردم را به دین تصحیح کند.
به این ترتیب به حضرت لقب "رضا" را میدهند. چه این لقب مربوط به قبل از ورود ایشان به ایران باشد و چه مربوط به پس از ورودشان، مهم این است که امام رضا (ع) همه مردم را نسبت به دیانت به کرسی رضایت نشاند. نه اینکه خودش راضی است و مقام رضا دارد. وگرنه امام حسن (ع) نیز مقام رضا دارد.
این منطق، غیر از منطق امام رئوف و عالم آل محمد و ضامن آهوست.
امام با سران ادیان جهان به صحبت مینشیند و آنها راضی از مجلس خارج میشوند و مقام سوم امام این است که دین رحیمانهای که در کشورمان داریم و امروز نیز میتوانیم داشته باشیم ناشی از آن بزرگوار است.
به این ترتیب، حضرت نگاه مردم را به دین جلب کرد و برای جلب به دیانت نیز راههایی را هم به ما نشان داد ولو اینکه با استکبار عصر خود مراوده داشته باشد.