فلسفه بعثت پیامبر؛
عبور از «عدالت اخلاقی» به «کرامت انسانی» (3)
عبور از «عدالت اخلاقی» به «کرامت انسانی» (3)
استاد علی باقریفر
1400/07/15
چالش بزرگ در برابر رویکرد دفع بدی با خوبی؛ نقض فلسفة مجازات
رهیافت «خوبی در برابر بدی» و «بخشش و نادیده گرفتن جرم و خطای بدخواهان و دشمنان»، در ظاهر با یک چالش جدّی و بزرگ روبهروست و آن «لغو اصل قانونی و عقلیِ مجازاتِ بدکاران» است. کیفر عادلانة تبهکاران و مجرمان، اصلی پذیرفته شده از سوی خردمندان و مورد پذیرش و تأکید ادیان آسمانی و دین مبین اسلام است. آیات بسیاری از قرآن کریم به بیان ضرورت مجازات بدکاران و جرمپیشگان پرداخته است؛ مثل آیاتی که میگوید: «با کسانی که به جنگ با شما پرداختهاند بجنگید» (بقره:190)، «تجاوز کسانی را که شما را مورد تجاوز قرار دادهاند با تجاوز مشابه پاسخ دهید» (بقره:194)، «اگر فردی از شما کشته شد، در برابر آن، قاتل را بکشید؛ آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن، کشته میشود» (بقره:178)، «جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بینی در برابر بینی، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان قصاص میشود، چنانکه زخمها و جراحات نیز قصاص دارند» (مائده:45). یا آیاتی که میگوید: «کیفر بدی، بدیای مانند آن است» (شوری:40) و نیز آیاتی که برای گناهان و جرائمی خاص، کیفرهای ویژهای را مقرر کرده است؛ مثل این آیه که میگوید: «به هر یک از زن و مرد زناکار صد ضربه تازیانه بزنید» (نور:2)، یا «دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه مرتکب شدهاند بهعنوان کیفری از سوی خدا قطع کنید» (مائده:28)، یا «مجازات کسانی که با خدا و پیامبر به ستیزه برمیخیزند و در زمین به فساد میکوشند، این است که کشته شوند، یا آنان را به دار بزنید، یا دست و پایشان برخلاف یکدیگر بریده شود، یا از آن سرزمین تبعید شوند» (مائده:33) یا «آنان که دوست دارند کارهای بسیار زشت در میان مؤمنان شایع شود در دنیا و آخرت عذابی دردآور خواهند داشت» (نور:19). جز اینها، کیفرهایی است که در فقه اسلامی برای بعضی گناهکاران مقرر شده یا در قانون مجازات اسلامی و حدود و دیات آمده است. این همه، غیر از آتش دوزخ و کیفرهایی است که در قیامت برای مجرمان و تبهکاران پیشبینی شده و دهها آیة قرآن به تشریح آن پرداخته است. البته قرآن تأکید دارد که در کیفرِ مجرمان اصل «برابری جرم و مجازات» باید رعایت شود و در کیفر خطاکاران نباید زیادهروی صورت گیرد یا کسی بیش از حد قانونی مجازات شود یا بیگناهی مورد ستم قرار بگیرد: «مبادا دشمنی با گروهی وادارتان کند که عدالت را نادیده بگیرید» (مائده:8) یا «در مقابله به مثل و جنگ با متجاوزان، عدالت را نادیده نگیرید و کسی را بیش از حد مجازات نکنید، همانا خدا تجاوزگران را دوست نمیدارد» (بقره:190).
بر پایة این آیات، آنچه مورد تأکید است رعایت اصل عدالت و برابری جرم و مجازات است نه بخشش و نادیده گرفتن مجرمان و یا پاداش دادن به خطاکاران با خوبی کردن در برابر بدیهای آنان!
وانگهی! دعوت مؤمنان به نادیده گرفتن گناه و خطای مجرمان و خوبی کردن در برابر بدیهای آنان، به معنای «برابر دانستن خوبان و بدان»، «تساوی مؤمنان و مجرمان» و «یکسان دانستن قانونْمداران با قانونشکنان» است که برخلاف حکم عقل و نص آیات چندی از کتاب وحی است. چنانکه قرآن کریم میفرماید: «آیا کسانی را که ایمان دارند و کارهای شایسته میکنند مانند مفسدان در زمین قرار میدهیم، یا تقواپیشگان را همچون گناهکاران میگردانیم؟» (ص:38) یا این آیه که میفرماید: «آیا مطیعان را مانند مجرمان قرار میدهیم؟» (قلم:35)
از مجموع این آیات و آیههای مشابه دیگر بهدست میآید که در نظام کیفری اسلام، بر عدالت در مجازات مجرمان و پرهیز از زیادهروی در کیفر تبهکاران تأکید شده و قرآن هرگز اجازه نمیدهد که اصل برابری جرم و مجازات نقض شود، اما نادیده گرفتن جرم مجرمان، بخشش آنان، و بالاتر از آن، خوبی کردن در برابر بدی آنان، برخلاف منطق و خرد عقلای جهان و ناسازگار با فطرت انسان و به منزلة «کأن لم یکن» کردن اصل پیشبینی و اعلام کیفر برای خطاکاران است که نه دنیای کهن آن را برمیتابید و نه در دنیای مدرن و در میان صاحبان قدرت، گوش شنوایی برای ترتیب اثر دادن به آن وجود دارد!
راهحل مشکل
برای رسیدن به پاسخ این اشکال و حل مشکل، نکاتی را یادآور میشوم:
نخست اینکه، قرآن کریم و آموزههای آن، یک مجموعة به هم پیوسته و یک بستة کامل است که فهم صحیح هر آموزة آن در گرو فهم تمامیت آن است. استخراج یک یا چند آیه از کلامِ وحی و برجسته کردن آن، بدون توجه به آیات دیگر و نگاه مجموعی به همه قرآن، چهبسا موجب انحراف و کژفهمی شود. با گزینش یک آیه یا گروهی از آیات و فهم آنها نمیتوان گفت قرآن چنین میگوید و حداکثر میتوان گفت: مفاد این آیات چنین است. اما برای رسیدن به نظریة قرآن دربارة یک موضوع، باید همة آیات مرتبط با آن موضوع و مفاهیم تأثیرگذار بر آن یا تأثیرپذیر از آن موضوع دیده شود آنگاه نظریهای جامع دربارة موضوعِ مورد نظر ارائه گردد.
همة آنچه در تقریر اشکال گفته شد در جای خود صحیح و قابل قبول است اما داوریِ نهایی دربارة دیدگاه قرآن در موضوع کیفر و مجازاتِ متخلفان، مرهون عطف توجه به دیگر آیات مرتبط با موضوع، از جمله آیات ناظر به عفو و بخشش خطاکاران، نادیده گرفتن خطای آنان و حتی خوبی کردن در برابر بدیهای آنان است (آیاتی که در نوشتار پیشین به بخشی از آنها اشاره شد).
نکتة دوم این است که مجازات بدکاران در منطق خرد و قرآن، وسیلهای برای جلوگیری از تکرار خطا، متوجّه کردن خطاکار به خطای خویش، جبران خسارتهای وارده، عبرتگیری دیگران، و در نهایت از میان بردن زمینههای خطا و تأمین سلامت فرد و جامعه است. بر این پایه، اگر اهداف مورد نظر از راهی غیر از کیفر و مجازات مجرمان و متخلفان و با صرف هزینة کمتر به دست آید، دلیلی بر ضرورت حفظ اصل مجازات و کیفر و جمود بر مدلی خاص از آن وجود ندارد. به بیان دیگر، اصل قانونی و عقلیِ مجازات بدکاران، طریقیّت دارد و یک امر اصیل و تعطیلناپذیر نیست که باید در همهجا و نسبت به همهکس به صورت یکسان اجرا شود، ازاینرو نوع مجازاتها در ادوار مختلف و در فرهنگها و جوامع مختلف و نسبت به اینکه چه کسی در چه بستری چه جرمی مرتکب شده باشد، صورتهای مختلفی پیدا کرده و متناسب با اقتضائات و شرایط مختلف زمانی و مکانی دگرگون شده است.
سوم، اصل نابرابری خوبی و بدی و درستکاران و بدکرداران، یک اصل خردپذیر و منطبق با آموزههای کتاب وحی است ولی لزوماً به این معنا نیست که مجرمان باید بهنوعی خاص مجازات شوند، همانطورکه مصلحان پاداش داده میشوند. چهبسا محرومیت از پاداش و برخی امتیازات اجتماعی، یا رهاشدگی و در جمع خوبان پذیرفته نشدن، برای کسانی، بدترین مجازات باشد. بنابراین، مقابله به مثل نکردن و از حق قانونی خویش در کیفر دادنِ کسی که در حق ما جفا کرده گذشتن، ملازمهای با برابر دانستن خوب و بد و در یک ردیف قرار دادن نیکوکاران و بدکاران ندارد. پس میتوان از کیفر بدکاران چشم پوشید بدون آنکه لازم باشد آنان را در جایگاه خوبان بنشانیم و ارزش رفتاریِ آن دو را یکسان بدانیم.
چهارم، از آیات قرآن بهروشنی استفاده میشود که معارف و آموزههای آن، دارای سطوح و لایههای مختلفی است وهر سطحی از این تعالیم ناظر به گروه خاصی از جامعة مخاطب است. به بیان سادهتر، معارف و آموزههای قرآن را میتوان به «خوب» و «خوبتر» طبقهبندی کرد. پایبندی به سطح اول، حداقلِ دینداری است ولی یک مسلمان همیشه در این سطح باقی نمیماند و در فرآیند دینداری میکوشد تا خود را از خوب به خوبتر ارتقا بخشد. در مثل، همان آیاتی که بحث قصاص را مطرح کرده و اجرای عادلانه آن را مایة حیات اجتماعی قلمداد نموده است، این راه را نیز گشوده است که دریافت دیه، جایگزین قصاص و کشتن قاتل شود و یا حتی قاتل از سوی اولیای مقتول بخشیده شود بدون آنکه پولی از وی گرفته شود (بقره:178). اینها سطوح مختلف یک حکم است که به حسب مورد میتوان یکی از آن سه را برگزید و البته که هر سه گزینه ارزش برابر ندارند چنانکه نتایج متفاوتی نیز در پی دارند.
پنجم، برپایه نکتة پیشگفته، میتوان آیات ناظر به اصل قانونی مجازات بدکاران را، با آیاتی که مؤمنان را به گذشت از خطای بدکاران دعوت میکند جمع کرد و هر یک را مربوط به یک کلاس و مرتبه از دینداری ارزیابی نمود. افرادی که در مرتبة ایمانیِ ضعیف تری قرار دارند و تا از کسی که در حقشان بدی کرده انتقام نگیرند آرام نمیگیرند، مخاطبِ آیة «فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ» (بقره:194) هستند با این قید، که در تجاوزِ متقابل زیادهروی نکنند و مرز عدالت را نادیده نگیرند اما کسانی که مرابتی از کمال را پشت سر گذاشته و به فضیلتهای والای اخلاقی آراسته شدهاند، انتقامگیری و مقابله به مثل را عملی کودکانه میدانند و به اقتضای منشِ والا و روح بزرگی که دارند نه فقط از جرم و خطای بدکاران میگذرند بلکه بدیِ آنان را با خوبی جواب میدهند، تا زمینة رشد بیشتری را برای خود فراهم آورند.
ششم، از مهمترین دلایل کیفر و مجازاتِ مجرمان، پایان دادن به زشتیها و دشمنکامیها و از میان بردن زمینههای وقوع جرم و جنایت در جامعه است. در بسیاری مواقع، رویکرد خوبی در برابر بدی و شرمنده کردن بدکاران با خوبی در حق آنان، در پایان بخشیدن به دشمنکامیها و از میان بردن زمینة زشتکاری مؤثرتر است و بهتر میتواند ریشة بدی را بخشکاند و یا آن را به حداقل برساند.
هفتم، بخشش و نادیده گرفتن خطای بدکاران، بیشتر در قلمرو حقوق فردی است و شامل مواردی که فردی به حقوق عمومی تجاوز کرده نمیشود مگر آنکه عموم کسانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند از حق خود بگذرند یا تصمیمگیری دربارة مجرمان را به نمایندگان خویش محول کرده باشند. بنابراین نادیده گرفتن خطای بدکاران در حق خود و بخشش خطای آنان مستلزم تعطیل مطلق قانون مجازاتِ بدکاران نیست، میتوان در حوزة فردی اهل گذشت بود و در تجاوز به حقوق عمومی، اِعمال مجازات کرد.
هشتم، آراسته بودن به فضیلت بزرگ «عفو و صفح و مغفرت» و اتصاف به صفت بخشندگی، نشانة بزرگیِ شخصیت و روح فرد بخشنده است؛ انسانهای بزرگ از بدکاران میگذرند تا خویشتن اصیل خویش را ارتقا بخشند، چرا باید با الزامی دانستن کیفر و مجازات بدکاران، مانع رشد ابرار و نیکان شد و آنان را از حرکت تکاملی بازداشت؟
نهم، خصلت بخشندگی و رهیافت خوبی در برابر بدی، زیباییها و خیرخواهیها را در جامعه افزایش میدهد، عطر دلانگیز شفقت و مهرورزی و نوعدوستی را در جامعه میگستراند و این، نشانة یک جامعة انسانیِ پیشرو و متعالی است.
دهم، بزرگترین عذاب در یک جامعة سالم، احساس تنهایی و جدا افتادن از خوبان، بیبهره بودن از خوبیها و محروم ماندن از پاداش خوبان و امتیازات و بهرهوریهای آنان است. ازاینرو، گذشت از خطای بدکاران و چشم پوشیدن از مجازات آنان، گرچه در ظاهر فروگذاردن قانون مجازات مجرمان قلمداد میشود اما در واقع، تبدیل کیفری به کیفر دیگر است؛ کیفری جسمانی و فیزیکی را از آنان برمیدارد، اما عذاب روحی آنان، همچنان باقی است.
واپسین نکته اینکه فراخوانِ گذشت از خطاکاران و خوبی در برابر بدی، معطوف به مجرمانی است که ترک مجازات و نادیده گرفتن خطا، بر جرئت و جسارت آنان در انجام جرم و جنایت نمیافزاید، کسانی که جنایتپیشگی به طبیعت دوم آنها تبدیل نشده و همچنان طبیعت انسانی خود را حفظ کردهاند، گرچه به هر دلیل مرتکب جرم و جنایتی شدهاند اما جنایتکار حرفهای به حساب نمیآیند. رویکرد عفو و گذشت در برابر چنین افرادی، مایة تنبّه آنان و زنده شدن چراغ انسانیت در وجودشان میشود و موجبات شرمساری و ترک گناه را در آنان فراهم میآورد، اما کسانی که خوبی کردن در برابر بدیهایشان، بر کژروی و انحرافشان میافزاید و آنان را به ظلم و جنایت بیشتر وامیدارد، نباید مشمول عفو قرار گیرند، چنانکه گفتهاند: «ترحم بر پلنگ تیزدندان / جفاکاری بود بر گوسفندان». فلسفة اصلیِ مجازات، مربوط به این دسته از بدکاران است.