اين حق در رابطه با نحوه تعامل حاكميت و مردم است و نسبت به موافق حاكميت و مخالف آن يكسان ميباشد. خداوند در قرآن خطاب به پيامبر(ص) فرموده است :
"- اي پيامبر - به خاطر رحمت خداوند تو با آنان با نرمش رفتار ميكني، و اگر خشن و سخت دل بودي همانا از اطراف تو پراكنده ميشدند; پس آنان را ببخش و برايشان طلب مغفرت كن و در كارها(ي عمومي) با آنان مشورت نما... ." (1)
[1] (فبما رحمة من الله لنت لهم، و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك، فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم في الامر...); آل عمران (3): 159.
و حضرت امير(ع) در نامه خود به مالك اشتر فرمودند: "لغزشهاي آنان چه بسا زياد باشد و برآنان عيوبي عارض شود و بسا به عمد يا به خطا خلافهايي از آنان سرزند، ولي تو همان گونه كه ميخواهي خداوند عفو و بخشش خودش را نصيبت كند، عفو و گذشت خود را نصيب مردم كن ." (1)
سيره پيامبراكرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) همواره با رفق، عفو و مدارا نسبت به مخالفان و حتي دشمنان اسلام همراه بوده است، بجز آن دسته از افراد كه علنا سلاح برمي داشتند و به جنگ و محاربه با اسلام اقدام و حقوق افراد را تضييع ميكردند و نسبت به اين رفتار خود اصرار ميورزيدند.
در اين رابطه شايسته است برخوردهاي پيامبراكرم (ص) و حضرت امير(ع) كه در تواريخ ذكر شده است مورد مطالعه و دقت قرار گيرد.(2)
حق اقشار ضعيف و دور از قدرت حاكميت موظف است ترتيبي دهد تا افراد ضعيف كه معمولا دستشان به حاكميت نمي رسد، بتوانند به حق خويش دست يابند. در نامه حضرت امير(ع) به مالك ميخوانيم : "پس از خدا بترس در مورد طبقات پايين مردم، از قبيل مساكين و نيازمندان و گرفتاراني كه هيچچاره اي ندارند...; و امور كساني را كه دستشان به تو نمي رسد و در چشم ديگران خوار و ذليل و تحقيرشدگان جامعه هستند تحقيق و پيگيري كن، و افرادي را كه امين و خداترس و متواضع ميداني مأمور رسيدگي به مشكلات آنان نما تا نتيجه كار خود را به تو گزارش دهند، و سپس به نحوي اقدام كن كه روز قيامت عذر داشته باشي ; زيرا اين دسته از مردم كساني هستند كه بيش از ديگران به انصاف و احسان نيازمندند; سپس نسبت به همه طوري عمل كن كه پيش خداوند عذر و حجت داشته باشي ." (3)
[1] "... يفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل، و يؤتي علي ايديهم في العمد و الخطاء; فأعطهم من عفوك و صفحك مثل الذي تحب أن يعطيك الله من عفوه و صفحه"; نهج البلاغه صبحي صالح و عبده، نامه 53.
[2] از باب نمونه، ر.ك : بحارالانوار، ج 16، ص 216; كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب العفو، ج 2، ص 107 و 108; سيره ابن هشام، ج 3، ص 305 و 352; و ج 4، ص 46 و 133; كامل ابن اثير، ج 2، ص 251 و 252; نهج البلاغه صبحي صالح، نامه 53 ; و نيز كتابهاي : "الغارات"، "انساب الاشراف" و "مصنف ابن ابي شيبه".
[3] "ثم الله الله في الطبقة السفلي من الذين لاحيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسي و الزمني ... و تفقد امور من لايصل اليك منهم ممن تقتحمه العيون و تحقره الرجال، ففرغ لاولئك ثقتك من اهل الخشية و التواضع، فليرفع اليك امورهم، ثم اعمل فيهم بالاعذار الي الله يوم تلقاه، فان هولاء من بين الرعية احوج الي الانصاف من غيرهم، و كل فاعذر الي الله في تأدية حقه اليه ... ."; نهج البلاغه صبحي صالح و عبده، نامه 53.
حق ديدار خصوصي و بدون حاجب با حكام
حاكميت موظف است ترتيبي دهد تا هر كس كاري و حاجتي يا نظري با يكي از حكام و كارگزاران داشته باشد - در هر موقعيت و مرتبه اي باشد - بتواند به صورت حضوري و شخصي دريك ديدار خصوصي و بدون حاجب و مانع و يا ترس، حاجت و يا نظر خود را به حاكميت برساند; و از اين جهت امنيت و آسايش داشته باشد و موجب پيدايش عوارض منفي براي او نگردد.
در نامه حضرت امير(ع) به مالك اشتر آمده است : "براي ارباب رجوع كه حاجت و مشكلي دارند وقت مخصوصي را معين كن تا شخصا و به دور از نگهبانان و ياران خود با آنان بنشيني و با تواضع براي رضاي خدايي كه خالق تو است با آنان مذاكره كني، به گونه اي كه سخنگوي آنان بدون ترس و لكنت زبان بتواند با تو صحبت كند; زيرا من پيوسته از پيامبرخدا(ص) ميشنيدم كه ميفرمود: ملتي كه حق طبقه ضعيف آن از قدرتمندان با صراحت لهجه و بدون لكنت زبان گرفته نشود، هيچ گاه پاك و منزه نخواهد بود." (1)
همچنين آن حضرت فرمود: "هر حاكمي كه در اثر فاصله گرفتن از مردم خواسته ها و حوائج آنان را برآورده نكند، خداوند روز قيامت حوائج او را تأمين نخواهد كرد." (2)
[1] "واجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقك، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع ; فاني سمعت رسول الله (ص) يقول في غير موطن : لن تقدس امة لايؤخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع"; نهج البلاغه صبحي صالح و عبده، نامه 53.
[2] "ايما وال احتجب عن حوائج الناس احتجب الله يوم القيامة عن حوائجه ..."; بحارالانوار، كتاب العشرة، باب 81، أحوال الملوك و الامراء، ج 72، ص 345، حديث 42، چاپ بيروت