مقصود از بيت المال، اموال و امكانات عمومي است كه در اختيار حاكميت قرار دارد. همه افراد و اقشار در بهره برداري و استفاده از بيت المال در آنچه به حقوق عمومي و اجتماعي مربوط است حق بهره برداري مساوي دارند. يعني هيچ يك از افراد جامعه در هر پست و مقامي باشد حق ندارد به خاطر مقام و موقعيت خاص سياسي يا اجتماعي خود يا قرابت و همفكري با حاكمان بيش از ديگران امكانات عمومي را طلب و يا از آن استفاده نمايد.
ماجراي عقيل با حضرت امير(ع) بهترين گواه اين مطلب است . در اين رابطه آن حضرت فرمودند: "سوگند به خدا عقيل برادرم را ديدم كه
به شدت فقير شده بود و از من ميخواست كه يك صاع از گندمها را به او ببخشم . كودكانش را ديدم كه از گرسنگي موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود. عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود، من به او گوش فرا دادم، خيال كرد من دينم را به او ميفروشم، و به دلخواه او قدم برمي دارم و از راه و رسم خويش دست ميكشم . (اما من براي بيداري و هوشياري او) آهني را در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزديك ساختم تا با حرارت آن عبرت گيرد، ناله اي همچون بيماراني كه از شدت درد مينالند سرداد و چيزي نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد; به او گفتم : هان اي عقيل، زنان سوگمند در سوگ تو بگريند! از آهن تفتيده اي كه انساني آن را به صورت بازيچه سرخ كرده ناله ميكني ! اما مرا به سوي آتشي ميكشاني كه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است ! تو از اين رنج مينالي و من از آتش سوزان نالان نشوم ؟!" (1)
[1] نهج البلاغه صبحي صالح و عبده، خطبه 224.
حضرت امير(ع) هنگامي كه به خاطر تقسيم مساوي بيت المال مورد اعتراض عده اي مصلحت انديش قرار گرفتند به آنان فرمودند:
"آيا از من ميخواهيد كه به وسيله ظلم و جور (بر مردم) به پيروزي (و استحكام قدرت در برابر دشمن) برسم ; به خدا قسم هرگز چنين
نخواهم كرد..." سپس فرمودند: "اگر مال شخصي خودم نيز بود به طور مساوات تقسيم ميكردم، چه رسد به اينكه مال خداوند است ... ." (1)
همچنين در روايتي آمده است كه آن حضرت فرمودند: "اي مردم، فرزندان آدم هرگز غلام و كنيززاده نشده اند، همه افراد مردم آزاد ميباشند... آگاه باشيد كه مقداري مال جمع شده است و ما آن را به طور مساوي بين سياه پوست و سرخ پوست تقسيم ميكنيم ." سپس مروان به طلحه و زبير گفت : "مقصود و منظور علي كسي غير از شما نيست"; سپس حضرت به هركدام از آنها سه دينار عطا كردند، و نيز به يك مرد انصاري نيز سه دينار دادند، آنگاه غلام سياهي آمد و به او نيز سه دينار عطا نمودند; در اين هنگام مرد انصاري به حضرت اعتراض كرد و گفت : "اي امير مؤمنان، اين مرد غلامي است كه ديروز آزادش كردم، سهم او را با من مساوي قرار ميدهيد؟!" حضرت فرمودند: "من در كتاب خدا نظر كردم، فضيلت و برتري براي اولاد اسماعيل نسبت به اولاد اسحاق نيافتم ." (2)
[1] أتأمروني أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه ؟ والله لا أطور به ... لو كان المال لي لسويت بينهم، فكيف و انما المال مال الله !..."; نهج البلاغه صبحي صالح و عبده، خطبه 126.
[2] "ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا و لا أمة و ان الناس كلهم احرار... ألا و قد حضر شئ و نحن مسوون فيه بين الاسود و الاحمر، فقال مروان لطلحة و الزبير: ما اراد بهذا غيركما قال : فاعطي كل واحد ثلاثة دنانير... و جاء بعد غلام أسود فاعطاه ثلاثة دنانير فقال الانصاري : يا أميرالمؤمنين هذا غلام اعتقته بالامس تجعلني و اياه سواء؟ فقال : اني نظرت في كتاب الله فلم اجد لولد اسماعيل علي ولد اسحاق فضلا"; كافي، كتاب الروضة، ج 8، ص 69، حديث 26.
همچنين در اين مساوات تفاوتي ميان افراد با گرايش هاي خاص ديني و فكري نيست ; همان گونه كه قبلا به چگونگي برخورد حضرت امير(ع) با پيرمرد نابيناي نصراني و نيز قطع ننمودن حقوق خوارج از بيت المال اشاره شد.
4 - حقوق فردي
حقوق متقابل استاد و شاگرد
"شاگرد" بايد استاد خود را بزرگ بدارد; مجلس او را محترم شمارد; به گفتارش با دقت گوش دهد; صدايش را در محضر او بلند نكند; اگر سؤالي از استاد شود شاگرد پاسخ ندهد; در محضر او با ديگري سخن نگويد و غيبت كسي را نكند; هرگاه از استاد در محفلي به بدي نام برده شد از او دفاع نمايد; عيوب او را فاش نكند بلكه خوبيهاي او را بازگو نمايد; با دشمنان او هم مجلس و هماهنگ نشود، و با دوستان او دشمني نكند; در مشكلات او را ياري نمايد; با چشم پوشي از لذتها و كاستن از شهوتها دل خود را براي دريافت علم پاك و مهيا سازد; و بداند كه شاگرد در حقيقت پيك و فرستاده استاد به سوي ديگران است، پس مبادا در رساندن پيام استاد به ديگران خيانت ورزد.
"استاد" بايد توجه داشته باشد علمي كه خداوند به او داده است بايد به جامعه نشر دهد و به ديگران آنچه آموخته است بياموزد; و در بعضي
روايات تعليم دادن ديگران به زكات علم تعبير شده است .(1)
به علاوه استاد بايد بداند علمي را كه خداوند به او عطا كرده براي خدمت به مردم است، و او همچون خزانه داري است كه هرنيازمندي را كه مشاهده كرد بايد نياز وي را برطرف نمايد; در اين صورت است كه ميتواند خدمتگزاري مخلص باشد. وگرنه نسبت به حق خداوند ناسپاسي و نسبت به مردم ظلم كرده است، و زمينه ذلت و زوال نعمت خود را فراهم نموده است .(2)
در روايتي از حضرت امير(ع) بسياري از حقوق ذكر شده آمده است .(3)
[1] از جمله از امام صادق (ع) نقل شده است كه : "ان لكل شئ زكاة و زكاة العلم ان يعلمه اهله"; بحارالانوار، كتاب الروضة، باب 23، ج 75، ص 247، حديث 77.
[2] بحارالانوار، كتاب العلم، ج 2، ص 61 و 62، حديث 2.
[3] ارشاد، شيخ مفيد، فصل و من كلامه 7 في مدح العلماء، ج 1، ص 227 و 228.
"استاد" بايد توجه داشته باشد علمي كه خداوند به او داده است بايد به جامعه نشر دهد و به ديگران آنچه آموخته است بياموزد; و در بعضي
روايات تعليم دادن ديگران به زكات علم تعبير شده است .(1)
به علاوه استاد بايد بداند علمي را كه خداوند به او عطا كرده براي خدمت به مردم است، و او همچون خزانه داري است كه هرنيازمندي را كه مشاهده كرد بايد نياز وي را برطرف نمايد; در اين صورت است كه ميتواند خدمتگزاري مخلص باشد. وگرنه نسبت به حق خداوند ناسپاسي و نسبت به مردم ظلم كرده است، و زمينه ذلت و زوال نعمت خود را فراهم نموده است .(2)
در روايتي از حضرت امير(ع) بسياري از حقوق ذكر شده آمده است .(3)
[1] از جمله از امام صادق (ع) نقل شده است كه : "ان لكل شئ زكاة و زكاة العلم ان يعلمه اهله"; بحارالانوار، كتاب الروضة، باب 23، ج 75، ص 247، حديث 77.
[2] بحارالانوار، كتاب العلم، ج 2، ص 61 و 62، حديث 2.
[3] ارشاد، شيخ مفيد، فصل و من كلامه 7 في مدح العلماء، ج 1، ص 227 و 228.